تاثیر مثبت رعایت احکام بر سلامتی انسان
آیا شما فکر میکنید افرادی که مذهبیترند یا اخلاق بهتری دارند یا به مسائل معنوی و عرفانی بیشتر توجه دارند، کمتر بیمار میشوند؟ مثلاً کمتر سکته میکنند یا اگر سرطان بگیرند، بهتر درمان میشوند یا اصولاً طول عمرشان بیشتر از بقیه افراد است؟ فکر میکنید دعا چگونه میتواند در بهبود بیماری موثر باشد؟ آیا به رابطه بین توکل، صله رحم، راستگویی، نماز خواندن و آرامش روانی فکر کردهاید؟
اینها همه سؤالاتی است که موضوع بحث صاحبنظران در نشست علمی سلامت و معنویت را تشکیل میداد؛ نشستی که سیام تیرماه ۱۳۸۶ در سالن اجتماعات پارک نظامی گنجوی در تهران و به همت مرکز تحقیقات فرهنگی شهرداری، برگزار شد.
این نشست علمی دو بخش داشت، یکی بخش مفاهیم که بیشتر به اصول و تعاریف معنوی و دینی میپرداخت و دوم بخش بیولوژی که به طور اختصاصی به رابطه سلامت و معنویت و شواهد به دست آمده در اینباره اشاره می کرد. مهمترین موضوعات طرح شده در این نشست را مرور میکنیم.
در بخش اول نشست، دکتر سید احمد واعظی گفت: “سازمان جهانی بهداشت، از سال ۱۹۹۸، حتی قبل از این که اهداف سلامتی را برای همه تا سال ۲۰۰۰ بررسی کند، متوجه شده بود که از این به بعد کارش فقط پیشگیری از بیماریهای عفونی و حتی بیماریهای غیر واگیر نیست. مفاهیمی مثل «ارتقای سلامت» تنها به نداشتن بیماری اکتفا نمیکند؛ بلکه باید تلاش کرد که فرد از وضعیت فعلی خود یک قدم بهتر و بالاتر رود و اصطلاحاً در مسیر بهتر شدن پیش برود و این همان چیزی است که با اتکا به معنویت قابل دسترسی است. به این ترتیب سلامت به رفاه کامل از نظر جسمی، روانی، اجتماعی و همچنین معنوی می گویند.”
مفاهیم مورد استفاده در این بحث شامل دین، معنویت، انسانیت، عرفان و اخلاق بود.
در جستجوی معنویت از یاد رفته
چرا انسان به معنویت توجه نشان داد؟ این سؤالی بود که سخنران دوم، آقای عباس رمضانی (دانشجوی دکترای روانشناسی بالینی) صحبتش را با آن شروع کرد. به گفته ایشان، موضوعات زیستمحیطی، افزایش مشکلات اجتماعی مثل طلاق و بیماریهای رفتاری مانند ایدز باعث شد که بشر توجه تازهای به انسان معنوی و فلسفی نشان دهد.
موضوع اصلی صحبت او این بود که چگونه دین و معنویت به ارتقای بهداشت روانی کمک می کند.
رمضانی به تحقیقات متعددی اشاره کرد که نشان می داد چگونه افراد معتقد به باورهای مذهبی و معنوی، سلامت روانی بالاتری دارند. مثلاً
تحقیقات نشان داده افراد مذهبی بهتر میتوانند با تنش و استرس مقابله کنند و با شرایط استرسزا کنار بیایند.
همچنین تحقیقات نشان داده این افراد بهتر میتوانند هیجانهایی مثل خشم را در خود کنترل کنند.
عزت نفس این افراد هم بهتر است و مهارتهای اجتماعی قویتری دارند.
حتی اثر معنویت در درمان برخی بیماریهای رفتاری مانند اعتیاد هم بررسی شده است. نمونه مهم آن هم گروههای NA هستند که آیینهای معنوی به آنها کمک میکند نه تنها درمان اعتیادشان موفقیتآمیزتر باشد، بلکه از لحاظ معنوی هم رشد کنند.
تضرع به درگاه خدا یا افسردگی؟
در بخش دوم، موضوعات کاربردیتری مطرح شد. موضوعاتی از قبیل این که چگونه دین میتواند فاکتورهای مربوط به سلامت را تغییر دهد و دید جدیدی در این باره بدهد. اولین سخنران این بخش، دکتر اصفهانی بود که ضمن باز کردن این بحث، اشاره کرد که بدون توجه به بُعد معنوی انسان، نمیتوان جسم، روان و همین طور شخصیت اجتماعی او را شناخت و برای سلامت آن کاری کرد.
او مثال جالبی زد:
“آیا کسی که نیمه شب از خواب بیدار می شود، گریه و تضرع میکند و به درگاه خدا مناجات میکند، افسردگی دارد و بیمار است؟ از دیدگاه اسلام این فرد در عین سلامت روانی است، اما اگر بدون توجه به بعد معنوی قضیه او را ارزیابی کنیم، قطعاً رأی به افسرده بودن او میدهیم یا حداقل در مورد او گیج خواهیم شد و نمیتوانیم اظهارنظری کنیم.”
تاثیر مثبت معنویت بر سیستم ایمنی بدن
سخنران بعدی، دکتر محمد کامران درخشان از انیستیتو روانپزشکی تهران بود. ایشان خلاصهای از مهمترین تحقیقات انجامشده در زمینه تاثیر معنویت بر سیستم ایمنی را برای ارائه در این نشست، گردآوری کرده بود.
به گفته ایشان، رابطه بسیاری از بیماریهای جسمی با اختلال سیستم ایمنی شناخته شده است؛ از بیماریهای عفونی و انواع سرطانها گرفته تا بیماریهای پوست و مو و حتی اختلالات غدد مانند دیابت. بنابراین اگر بتوانیم به طریقی نشان دهیم که عاملی روی سیستم ایمنی دخالت دارد، میتوانیم نشان دهیم که بر طیف گستردهای از بیماریها مؤثر خواهد بود.
دکتر درخشان تاثیر معنویت روی سیستم ایمنی را به دو روش تقسیم کرد: یکی تاثیر مستقیم فعالیتهای معنوی در روند بیماری و بهبود افراد و دیگری تاثیر غیرمستقیم آنها، تاثیری که معنویات ابتدا روی مسائل روانی مانند کاهش استرس و تنش میگذارند و این کاهش استرس، میتواند باعث تعادل در سیستم ایمنی آنها شود.
او گفت: در یک تحقیق روی تعدادی از دانشجویان آمریکایی، محققان متوجه شدند با تماشای فیلم «مادرترزا» (قدیسی که زندگیاش را وقف خدمت به خدا و مردم کرده بود) ایمونوگلوبینهای بزاقی (نوعی ماده ی ایمنی زا)بیشتری تولید شده بود. در حالی که با تماشای فیلمی درباره جنگ جهانی دوم، تولید این ماده ایمنیزا کمتر بود. (توجه داشته باشید که در اینجا معنویت به معنای دین نیست و همهگونه احساسهای ماورایی را در بر میگیرد، حتی احساسهای هنری و نوعدوستی و مانند اینها را).
تحقیق دیگری در سال ۱۹۹۷ در آمریکا نشان داد افرادی که به طور مرتب در مراسم مذهبی شرکت داشتند، میزان شاخصهای التهابی، مانند اینترلوکین ۶، در آنها کمتر از بقیه بود و سلولهای نوتروفیل(نوعی از گلبولهای سفید که مسئول دفاع علیه عفونتهای حاد هستند) بیشتری داشتند.
این نتایج در بیماران مبتلا به نقص ایمنی نیز به همین شکل جالب توجه بود. در یکی از این بررسیها معلوم شد مباحثه در زمینه مسائل معنوی و مطالعه کتاب و مقاله در این باره باعث شد میزان CD4 آنها (شاخصی که نشاندهنده سطح توان ایمنی باقیمانده بدن است) بیشتر شود. همچنین سطح افسردگی و علائم اضطراب هم در این افراد پایینتر آمده بود.
دکتر درخشان ادامه میدهد: مطالعه دیگری روی بیماران مبتلا به سرطان پستان انجام شد که نتایج آن هم جالب است. در این بیماران، افرادی که به طور مرتب در فعالیتها و مراسم مذهبی شرکت میکردند، چند شاخص نشاندهنده ی افزایش سطح فعالیت سیستم ایمنی بدن بهبود پیدا کرده بود. شاخصهایی مانند گلبولهای سفید نوع T کمککننده (helper)، مجموع لنفوسیتها و سلولهای دفاعی موسوم به «کشندههای طبیعی»، به طور قابلملاحظهای بالا رفته بود.
تحقیقات دیگر نشان میدهد متوسط طول عمر افرادی که به شرکت در مراسم مذهبی مقید بودند، ۷ سال بیشتر از سایر افراد بود.
این تاثیرها، به گفته دکتر درخشان، وابسته به مذهب یا دین خاصی نیست و در همه اقوام و مذاهب مصداق دارد. به عنوان مثال مطالعهای که روی ۱۰ هزار یهودی، به مدت ۲۳ سال انجام شد، نشان داد افرادی که به امور مذهبی اشتغال داشتند، ۲۰ درصد کمتر از بقیه در اثر بیماریهای عروق کرونر قلب فوت کردند.
متخصصان علوم رفتاري و روانشناسي بر اين عقيده اند که سبک زندگي بر سلامت روان و جسم افراد تاثير زيادي مي گذارد و هرچه فرد نسبت به انجام آموزه هاي ديني متعهد تر باشد آرامش بيشتري پيدا مي کند.
از آن جا که اسلام به عنوان کامل ترين دين در نزد خداوند براي همه ابعاد زندگي انسان دستورات جامعي دارد، پيامبر اسلام (ص) خود را پيامبر مبعوث شده براي تکميل مکارم اخلاقي معرفي مي کند.در واقع فرد دين دار با پذيرش و عمل به دستورات و آموزه هاي ديني سبک زندگي را مي پذيرد که تامين کننده سلامت جسم و روان اوست. از اين رو آموزه هاي ديني به عنوان اساسي ترين مولفه موثر بر رفتار مورد توجه بسياري از جمله روانشناسان قرار گرفته است. براساس يافته هاي پژوهش هاي مختلف، پايبندي افراد جامعه به دين نقش مهمي در تحقق جامعه سالم و سلامت جسم و روان افراد جامعه دارد.اين يافته ها نشان مي دهد که هرچه دين داري در زندگي افراد نقش بيشتري داشته باشد، مشکلات جسمي، اضطراب، افسردگي و ناسازگاري اجتماعي کاهش مي يابد.آن چه مشخص شده اين است که از بين مولفه هاي دينداري، التزام ديني بالاترين نقش را در تامين سلامت روان افراد بر عهده دارد.
التزام به وظايف ديني يعني فرد ديندار در پي کسب معرفت نسبت به پروردگار، انبيا و اولياي دين، انجام تکاليف و احکام ديني را در حيطه رفتارهاي شخصي، اجتماعي و اقتصادي خود بايسته بداند و به آن ها عمل کند. دکتر رئوفه قيومي متخصص اعصاب و روان و کارشناس اداره سلامت روان وزارت بهداشت درباره تاثير دينداري بر سلامت روان چنين مي گويد: سلامت روان موضوعي فراتر از نداشتن بيماري رواني است. فردي که از سلامت روان برخوردار است عملکرد مناسب، تفکر، خلق و خو و رفتار طبيعي دارد و مي تواند در جامعه فعاليت ثمربخشي داشته باشد، روابطش با ديگران مناسب است ومي تواند با مشکلات و ناملايمات کنار بيايد و از طرفي به ديگران نيز کمک کند.
واقعيت اين است که در چند دهه اخير، نقش دين و معنويت در زندگي مورد توجه روان شناسان و محققان قرار گرفته است.پيچيدگي جامعه مدرن امروزي، مشکلات روزافزون و تغيير شيوه هاي زندگي باعث شده است نياز به معنويت بيشتر شود، حتي در جوامع مادي نيز واقعيت ها حاکي از آن است که مردم به دين گرايش پيدا کرده اند. متخصصان هم بر اين نکته اذعان دارند که شيوه هاي درماني براي بهبود سلامت جسم و روان به تنهايي جوابگو نيست بلکه باورهاي ديني و گرايش به دين به نحو چشم گيري بر سلامت افراد تاثير مي گذارد. به عنوان مثال گرايش به معنويت، به دليل تعديل افکار منفي و تقويت انگيزه هاي مثبت در افراد، فشار خون را کاهش مي دهد اما در پاسخ به اين سوال که رشد معنوي چگونه باعث تقويت جسم و روان مي شود،میگنا دات آی آر.بايد گفت دينداري باعث گزينش سبک خاص زندگي مي شود که اين سبک زندگي بر جسم و روح فرد تاثيرگذار است. فرد مومن مشروب نمي خورد، قمار نمي کند، از مواد مخدر استفاده نمي کند، رفتارهاي نامشروع و مجرمانه انجام نمي دهد و ديگران را آزار نمي دهد و به طور کلي از هرچه گناه است و رنگ زشتي دارد پرهيز مي کند. در مقابل کساني که از آموزه هاي ديني بي بهره اند و توجهي به دستورات الهي ندارند، زشتي گناه را نمي بينند و از انجام هر عملي که منافع خودخواهانه آن ها را تامين مي کند، چشم پوشي نمي کنند.
متاسفانه بايد گفت در خانواده هايي که به آموزه هاي ديني عمل نمي شود آشفتگي جسم و روان بيشتر ديده مي شود، در واقع علت بخش عمده اي از خشونت هاي خانوادگي، عمل نکردن به آموزه هاي فرهنگي و اسلامي است.
وي مي افزايد: بسياري از صاحب نظران غربي معتقدند دين از جنبه هاي مختلفي به افراد کمک مي کند. به عنوان مثال افراد ديندار در مقابل فشارها و مشکلات زندگي مقاوم ترند. عقايد ديني و به خصوص دعا کردن که در واقع باور به وجود ارزش هاي والا و قدرت برتر است، با ايجاد اميدواري و انگيزه به افراد بيمار کمک مي کند. حتي در مطالعه جديد مشخص شده است که بيماران مبتلا به ايدز که در مراسم ديني شرکت مي کنند، عمر بيشتري مي کنند و از وضعيت سلامت بهتري برخوردارند.
دعا و راز و نياز کردن و شرکت در مجالس مذهبي علاوه بر افزايش انگيزه در افراد، باعث ارتقاي روابط اجتماعي آنان مي شود و افسردگي را کاهش مي دهد و از انزواي بيماران جلوگيري مي کند. همچنين اقامه نماز جمعه و نماز جماعت، گزاردن حج، برگزاري مراسم مذهبي، اعياد، عزاداري، زيارت مکان هاي مقدس، انجام کار خير و … باعث تحکيم پيوند اجتماعي افراد مي شود.
در اين جا بايد يادآور شد که اسلام به معناي تسليم شدن در برابر حق است. به بيان ديگر مسلمان بايد از هر چيزي که به جسم و روح او آفت و زيان مي رساند بپرهيزد.در اين معنا اسلام سلامت بخشي، سالم سازي فردي، خانوادگي و اجتماعي را دربر مي گيرد. قرآن کريم نيز شفاي جسم و جان معرفي شده است و تمثيل طبيب که براي پيامبران خدا به کار مي رود، بيانگر رسالت آن بزرگواران در تحقق سلامت و شفاي جسم و روان بشر است.
امروزه به دليل تحولات علمي، صنعتي و پيشرفت هاي فناوري متاسفانه استرس جوامع بشري افزايش يافته است. دکتر قيومي با اشاره به اين که معضلاتي مانند اعتياد، طلاق، ناسازگاري هاي فردي و … بيشتر شده است، مي افزايد: در اين شرايط توجه به سلامت روان از اهميت بسياري برخوردار است زيرا جسم و روان مانند تار و پود به هم تنيده شده است و اگر يکي از آن ها آسيب ببيند ديگري نيز آسيب خواهد ديد. در اين ميان سبک زندگي دين مدار به ارتقاي هر دو بعد از سلامت کمک مي کند.تحقق سلامت روان نياز به پشتکار صبر و صرف وقت زيادي دارد، در اين راستا ما بايد به اين نکته توجه کنيم که ارتباط با خدا در سختي ها آرامش بخش است. انساني که به خدا ايمان دارد و به او توکل مي کند در برابر ناملايمات به او پناه مي برد و با توکل به خداوند بهتر و راحت تر مسير زندگي خود را مي يابد و مشکلات را حل مي کند.
نقش دين در بهداشت و سلامت روان
دين به معناي «تسليم» شدن همه موجودات جهان هستي در برابر فرمان الهي يا حاکميت «قوانين تکويني» در جهان ماده و حاکميت «احکام و قوانين تشريعي» در جامعه انساني است که از طريق پيامبران الهي ابلاغ مي شود. در حقيقت نزول قرآن کريم نيز براي اجراي دين است. اساسي ترين هدف و نقش دين بيرون آوردن مردمان از تاريکي هاي کفر و مسلک هاي باطل فکري، رفع موانع از ديد عقل و سوق دادن آنان به سوي ايمان، حيات طيبه و نور است. مي توان گفت تمام آيات قرآن مجيد مستقيم يا غيرمستقيم به مسئله دين و دينداري مربوط مي شود. آياتي که انسان را به تقوا و دوري از شيطان دعوت مي کند. در حقيقت تقوا مرحله اي از دينداري است که حاصل دوري و خودداري از گناهان است که با گذشت زمان به نوعي بصيرت و روشن بيني منجر مي شود و علاوه بر مصونيت عملي از گناه، عقل و خرد را تقويت مي کند و بستر سالمي براي فکر و انديشه مي گسترد.
همانطور که برای مثال شرکت های سازنده وسایل ، هنگامی که وسیله ای را تولید میکنند، یک دفترچه راهنما همراه آن به مردم میدهند تا با توجه به این دفترچه راهنما بتوانند جوری از آن وسیله مراقبت کنند تا آسیبی به آن وارد نشود و بتوانند حداکثر استفاده از ان را بکنند!
خداوند عالم نیز برای هدایت انسانهایی که خلق کرده، دفترچه راهنمایی را برای آنان فرستاده تا به وسیله دین و انبیاء و امامان به دست آنان برسانند و به انان روش صحیح زندگی را یاد بدهند!
بازسازی و تعالی شخصیت معنوی آدمی، هدف اصلی همه رسولان الهی بوده است. هر پژوهشگر حقیقت جو با اندک کنکاش در منابع اولیه اسلام، معنویت سالاری و اخلاق محوری را در تار و پود تعالیم آن آشکارا نظاره خواهد کرد. کمتر گزاره دینی را می توان یافت که ذاتاً صبغه اخلاقی نداشته باشد و در منشور تعالیم اسلامی هیچ رفتار و پنداری را نمی توان یافت که نتوان ماهیتی ملکوتی و الهی به آن بخشید. رابطه دین و اخلاق و نیز مشترکات و تمایزات فقه و اخلاق از جمله مباحثی است که در اندیشه اسلامی سابقه دارد. برای بررسی نقش دین در اخلاق باید به موضوعات زیر اشاره نمود:
۱- جامعه دینی یا جامعه فقهی
برای دینی نامیدن یک جامعه چه شرایطی لازم است آیا اگر دینداران به وظایف دینی خود عمل نمایند و پایبند به احکام شرعی باشند. می توان چنین جامعه ای را دینی نامید یا باید چنین جامعه ای را صرفاً جامعه ای فقهی نامید؟پاسخ به این سؤال مستلزم شناخت از حقیقت دین است. هرچند برای دین تعاریف متعددی ذکر شده است ولی با مراجعه به اسلام به عنوان دین کامل می توان تعریف مناسبی از دین ارائه داد. مروری اجمالی بر متون دینی اسلام نشان می دهد که اسلام مشتمل بر یک سلسله عقاید، اخلاق و احکام است. که هر یک از این بخش ها تاثیر بسیاری در تأمین هدف نهایی اسلام یعنی به کمال رسیدن انسان دارد. با توجه به این که اسلام دین الهی و کامل است و پایبندی دینداران به احکام شرعی قطعاً برخواسته از اعتقادات دینی مردم است می توان گفت که جامعه دینی تحقق یافته است و البته این جامعه دینی می تواند بر صراط مستقیم به کمال و رشد بیشتر نائل شود. بنابراین جدا دیدن فقه از دین و یا در تضاد دانستن جامعه دینی با جامعه فقهی ناشی از تصور نادرست از دین است. جامعه ای که به تکالیف دینی و شریعت الهی عمل می کند به مرتبه ای از فضایل و ارزشها نائل شده است که با رعایت موازین اخلاقی می تواند به مرتبه های بالاتری نائل شود.پس بی فضیلت خواندن جامعه ای که به تکالیف دینی عمل می کند ناشی از ناآگاهی از نقش فقه و تکالیف اسلامی در زندگی مسلمانان است.
۲- جامعه دینی یا جامعه اخلاقی
در نسبت دین و اخلاق گفته شده است اخلاق تقدم بر دین دارد و از این رو جامعه ای می تواند دینی باشد اما اخلاقی نباشد و یا به عکس، این سخن که دین می تواند اخلاقی نباشد با حقیقت دین ناسازگار است. همانگونه که گذشت هدف دین و ضرورت دین به کمال رساندن انسان است و از آن رو که اخلاق در این هدف تأثیر بسزایی دارد ضرورتاً دین باید مشتمل بر اخلاقیات باشد و جامعه دینی، جامعه اخلاقی خواهد بود.
۳- جامعه فقهی یا جامعه اخلاقی
فقه و اخلاق در مقایسه جامعه فقی با جامعه اخلاقی، نقش بسزایی دارد. در صورتی که جامعه فقهی، مانعی برای اخلاق تصور شود بدون شک جامعه فقهی به معنای فاصله گرفتن از جامعه اخلاقی خواهد بود ولی اگر احکام فقهی زمینه ساز توصیه های اخلاقی باشد بلکه منزله و مرتبه ای از اخلاق به شمار رود، تشکیل جامعه فقهی و بسترسازی برای تحقق احکام فقهی حرکت به سمت جامعه اخلاقی خواهد بود. متأسفانه برخی با برداشت نادرست از فقه گمان نمی نمایند احکام فقهی جزو ارزشهای زندگی انسان به شمار نمی رود و در سعادت و کمال انسان و جامعه انسانی تأثیری ندارد در صورتی که وقتی هدف انبیاء انسانسازی باشد تعالیم آنها که احکام فقهی بخشی از آنست تعالیمی در جهت انسانیت است. بنابراین میان اخلاق و فقه از جهت سازندگی انسان و جامعه پیوند وثیقی وجود دارد که نسبت این دو را به خوبی ترسیم می کند.
از باب نمونه کلام فیض کاشانی در پاسخ به رویکرد منفی غزالی به فقه، روشنگر است. فیض می گوید: «فقه علمی شریف و الهی است که مستفاد از وحی و مقتبس از مشکات نبوت بوده، مایه ترقی و تقرب عابدان به مقامات رفیع معنوی است، چرا که نشاندن خوهای نیکو در مزرعه نفس به سرپنجه مبارک اعمال مشروع و نیکوی بدن میسر است و دست یافتن به علوم مکاشفه (معرفت حقیقی به توحید، نبوت، معاد و…) جز با تهذیب خلق و تصفیه باطن و تنویر دل به نور شرع و ضیای خرد صورت تحقق نمی پذیرد به همین جهت اینها در گروی آن است که آدمی بداند کدام عمل طاعت است و قرب می آورد و کدام عمل معصیت است و دوری از خدا را می افزاید، فقه همان علم شریف و مطلوب است که کلید این تشخیص را در دست عابدان و عاملان می نهد و آنان را از مقربات و مبعدات آگاه می سازد» .
می توان ارتباط وثیق اخلاق با فقه را از منظری دیگر نیز مشاهده کرد و آن اینکه فقه نه تنها با گستردگی خود فضا را بر اخلاق تنگ نمی کند بلکه بستر مناسب کسب اخلاقیات را فراهم می سازد. علت این جهت آن است که انسان که در پی ارزش هاست با تمایلات و امیال مادی مواجه است و با وجود تمایلات نمی تواند حرکت خود به سوی کمال را دنبال کند. دین برای تحقق اهداف اخلاقی و غلبه بر تمایلات مادی یا تحویل آنها، راه هایی را به عنوان مناسک پیشنهاد می کند که در لباس شریعت و احکام فقهی ظاهر می شوند. برای نمونه دراسلام روزه و نماز واجب شده است و روزه مایه تقویت خودمختاری انسان و کنترل غرایز است، چنانکه نماز زمینه ساز روگردانی از غیرخدا و توجه به معنویت و مقام الوهیت است و بدین ترتیب احکام فقهی زمینه ساز دستیابی به ارزشهای اخلاقی است. و تفاوت اخلاق با فقه بجهت اختیار و عدم اختیار ناصواب است زیرا اختیار مبنای کل دین است و مردم با اختیار، دین را که بخشی از آن اخلاق و بخشی از آن احکام دینی است انتخاب می کنند. همانگونه که اکراه بر اخلاق ناصواب است، اکراه بر احکام دینی هم نادرست است زیرا بطور کلی اکراه بر دین صحیح نیست البته کسانی که در جامعه دینی زندگی می کنند باید رعایت قوانین را بنمایند و حقوق متدینان را رعایت کنند چنانکه در سایر جوامع هم چنین است.
۴- جامعه لیبرالی؛ اخلاقی یا نفسانی
یکی از لوازم فعل اخلاقی، اختیار است. انسان در فعل اخلاقی بطور آگاهانه و آزادانه فضیلت اخلاقی را اختیار می کند. اما آیا می توان هر نوع اختیار و آزادی را آزادی مناسب یا فعل اخلاقی معرفی کرد و وجود آن را زمینه ساز فعل اخلاقی دانست بلکه فضیلتی اخلاقی برشمرد؟ بدون شک وجود آزادی تکوینی در انسان جزو لوازم فعل اخلاقی است و بدین لحاظ در حیات حیوانات نمی توان از اخلاق سخن گفت بلکه اخلاق در عرصه امکان انتخاب معنا می یابد اما این آزادی تکوینی یعنی توان اختیار نیک و بد که خدا وجود انسان را بر آن سرشته است در صورتی که بوسیله انسان به زنجیر کشیده شود و محدود گردد، انسان از فعل اخلاقی دور می ماند با توجه به آنکه اخلاق در راستای انسانیت معنا می یابد اگر آزادی تکوینی در جهت نفسانیت و مرتبه حیوانی آدمی بکار گرفته شود و انسان توان انتخاب فعل اخلاقی را از دست دهد نمی توان گفت انسان آزادی مناسب فعل اخلاقی را دارد بطور کلی ویژگی انسان چنین است که آزادی نفسانیات و امیال حیوانی انسان و افراط در برآوری آنها مایه از دست رفتن آزادی اخلاقی و استعدادهای انسانی می شود.
نتیجه آنکه دو نوع آزادی و انتخاب وجود دارد:
الف: آزادی و انتخاب نفسانی و حیوانی ب- آزادی و انتخاب انسانی و آزادی و انتخاب متناسب با فعل اخلاقی، آزادی و انتخاب انسانی است نه انتخاب و آزادی حیوانی زیرا بسترسازی رواج نفسانیات و انتخاب های نفسانی و آزادگذاری این امور را نمی توان فضیلتی برای جوامع برشمرد و بی تفاوتی حاکمان نسبت به فضیلت ها و عقاید و دین انسان ساز را نمی توان افتخاری برای این جوامع دانست بلکه خرد و دین به انسان توصیه می کند که نسبت به سرنوشت سایر انسان ها بی تفاوت نباشد و چنین دغدغه ای از نظر اسلام یک فضیلت دینی است: «اگر امر به معروف و نهی از منکر کنید بهترین امت خواهید بود.» (آل عمران/ ۱۱۰)
استاد شهید مرتضی مطهری (ره) در کتاب انسان و ایمان به بررسی تاثیر دین در زندگی انسان ، برخی از آثار فردی دین را بیان میدارد. این نوشتار با الهام گیری از روش استاد در بیان فواید دین ، چند عنوان دیگر نیز بدان افزوده است. این فواید به این جهت از جانب دین نشئت می گیرد که انسان را متصل به منبع لایزالی به نام الله (ذات مستجمع جمیع صفات کمال) می کند و انسان را پس از هدایت تکوینی مشمول هدایت تشریعی کرده و اراده نموده که انسان نیز هدایت شود و از ثمرات این هدایت بهرهمند شود.
انسان امور فطرى را به ودیعه از جانب خداوند متعال دریافت نموده که همه آنها در جهت دهى زندگى فردی و اجتماعیش مؤثر واقع مىشوند. ” فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَْا ” ، شکوفایی این استعدادهای فطری ، مشروط به برطرف کردن موانع و قرارگرفتن درجهت اصلی کمال است. استعداد فطرى و نیروى خداشناسى یعنى درک پارهاى از اسرار آفرینش که در نهاد بشر به ودیعت سپرده شده و البته در آغاز امر قوه محض بوده است، از این رو هر یک از افراد بشر در آغاز زندگى فاقد همه گونه دانش و بصیرت مىباشد زیرا احساسات و همچنین افکار آنان از صفر شروع میشود و حیات تعقل و زندگى جاوید بشرى نیز بر اساس نور فطرت نهاده شده است، زیرا غرض از آفرینش جهان دوام فیض نسبت به سلسله بشر است که خداوند روح و نور به وى ارزانى داشته و در آن استعداد و نیروى زیاده بر تصور به ودیعت نهاده و بر این اساس است که زندگى او ابدى خواهد بود . انی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض انسان خاکی در واقع، حیوانی است که در درونش استعداد انسان شدن را دارد. وگرایش های فطری درونش ، قابل تربیت، رشد و پرورش می باشند. بشر علاوه بر خداجوئى فطرة موحد نیز میباشد. آدمى به حکم الهام فطرى در عمق وجدان خود متوجه خداى یکتا است از جمله جنایات فیلسوفان مادى و مؤسسان مکاتب ضد دینى و انسانى، جعل و تحریف تاریخ است مثلا آنها ادوارى براى تکامل اجتماعى بشر وضع کرده و جمیع کشمکشها و اختلافات و جنگها را فقط بر موجبات و اسباب و علل اقتصادى حمل میکنند، در صورتى که اندک اطلاعى از حوادث و وقایع تاریخى کافى است که بدانیم بسیارى از جنگها، عوامل و علل فراوان دیگرى از قبیل شهوت رانى و جاهطلبى صاحبان قدرت و سلطنت و یا اسباب و موجباتى مانند عقاید مذهبى و ملى داشته است که با علم قطعى آتش افروزان جنگ ها به این که ضررهاى فراوان اقتصادى را در حال و آینده باید تحمل کنند آنها را به وجود میآوردهاند . و این شکوفایی نیازمند تلاش مضاعفی است که همانند دانه ای برای رسیدن به کمال و سعادت باید مسیری را با کمک عقل بگذارند تا به کمال برسد. و نهایت کمال انسان که میوه مورد نظر ما است مقام خلیفة اللهی است. إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً. پس انسان باید در مسیرحرکت خود، غایت را در نظر بگیرد که همان لقاءالله است. واعبد ربّک حتی یأتیک الیقین.
انگیزه خداجویی والاترین انگیزه بشری است که سبب برتری انسان نسبت به تمام موجودات می شود و انگیزههای دیگر در راستای انگیزه خدا جویی او دیده می شود. حس پرستش و خداجویی یکی از امور فطری است که در سیر خاک تا افلاک انسان را همراهی میکند و در این ارتباط پدیده ای به نام ایمان به وجود می آید که در زندگی انسان موثر می باشد. تأثیر گذاری ایمان در زندگی آدمی منوط به انتخاب آگاهانه اوست. با گرایش به ایمان به اوج تعالی می رسد و با عدم تمایل به ایمان مرحله سقوط و نابودی می رسد . انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اماکفورا .
تبیین موضوع
ایمان به خداوند زندگى را به سمت امور معنوى و متعالى جهت مىبخشد، و شور و شوق حرکت و تلاش را در انسان افزایش مىدهد. انسان مؤمن لذت و کمالى را خواستار است که هیچ لذت دنیایى و کمال مادى به ارزش و مطلوبیت آن نمىرسد. پس شوق او در خواستن این لذت و کمال بیشتر از شوق کسانى است که خواستار لذت و کمالات مادى هستند.این تفاوت، تفاوت در اهداف میباشد.کسی که هدفش، خداوند لم یزل است تا ابد مجذوب او می گردد و در جهت رضایت او حرکت می کند. اما از دیگر سو علاقه مجذوبان لذات طبیعی در نهایت تا زمان حضور امور مادی خلاصه می گردد و به انتها می رسد.
ایمان به وجود خداوند حکیم و توانا موجب مىشود ، تا جهان را هدف دار بدانیم . هدف آفرینش، کمال و سعادت انسان است. پس نظم جهان به گونهاى است که مانع کمال و سعادت انسان نمىشود.و خداوند تمامی لوازم عالم را به استخدام انسان در آورده است. این اعتقاد موجب آرامش واطمینان در انسان مىشود. انسان با امید به آینده ضمن تلاش به سوى کمال حرکت مىکند. انسان مؤمن در اثر شکست ظاهرى ناامید نمىشود، زیرا خداوند را ناظر بر عمل خویش مىداند و معتقد است که نظام عادلانه هستى، تلاش او را براى رسیدن به کمال نادیده نمىگیرد و پاداش زحمات او را خواهد داد. ان اللَّه لا یضیع اجر المحسنین .
هم چنین پیروزى ظاهرى نیز موجب غرور مؤمنان نمىشود؛ زیرا مىدانند که همه پیروزىها در اثر لطف و امداد خداوند است. لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ .
اعتقاد و باور مذهبى، به عنوان اصلى ترین نیاز انسان معرفى مىشود. نیاز به یافتن مسیر درست، فهم و بر قرارى ارتباط و اتصال به مبدا وجودى، فهم غایت و هدف زیست و نقش آدمى در این جهان، چگونگى ارتباطات آدمیان (خدا، خود، دیگران و طبیعت) و نحوه برخورد وکنش انسان از جمله نیازهایى هستند که مذهب تنها پاسخ گوى آنها است، چون زمانی به نیاز وی پاسخ روشن و قطعی داده میشود ،که در مرحله قبل از پاسخ، شناسایى نیازها (شناختشناسى و جهان بینی) به درستى و روشنى صورت پذیرفته باشد .
به بیان دیگر، جهان از منظر انسان با ایمان و خداپرست، نه مجموعهاى از عناصر، نیروها و قوانین کور، بلکه پیکرى زنده و معنادار و جهت یاب است. انسان خداپرست و آگاه، خود را در برابر هستىاى مىیابد، که دارای شعور است و احساس مىکند،تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُم و نیز ارادهاى آگاه بر آن حاکم است. فقدان خدا سیماى طبیعت را بسان ابلهى مىنماید که انسان خود را با او بیگانه حس مىکند. غیبتخدا در ذهن، هستى را هم چون قبرستان بیکرانهاى مىکند که انسان خود را در آن تنها مىیابد. که درآن وادی وسیع و بی انتها در حال طی طریق است در حالی که حرکتی ندارد. وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً . هستى پوچ، زندگى را نیز پوچ مىسازد و ناچار انسان نیز به پوچى مىرسد. نمىتوان در جهانى که از شعور، اراده و جهت عارى است، از «مسؤولیت انسان» و پذیرش آن سخن گفت. مسؤولیتی که فرد را به فدا کردن و نثار جان و مالش وا مىدارد.إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ.
این مسولیت اگر ریشه در عمق هستى نداشته باشد و بىپایه و پایگاه وجودى باشد، مفهومى ذهنى و خیالى مىشود، در حالىکه ایمان و باور به خدا، که آفرینش را داراى شعور و هدفدار معرفى مىکند، طبعاً دید مثبتى به انسان در مقابل نظام کلى هستى و قوانین حاکم بر آن مىدهد. پس:
۱- انسان موجودى فطرى است.
۲- بر اساس امور فطرى روش و مسیر زندگى خود را آگاهانه انتخاب می کند.
۳- برنامهایى که این راه را از ابتدا تا اتصال ، مشخص کرده و جهت مىدهد، دین نام گرفته است،و از جانب تنها مبدا وجودى براى انسان عرضه شده است و فرد دارای این صفت را مومن می نامند .” فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها” .
۴- بر اساس میزان حضور این برنامه در زندگى فردى و اجتماعى انسان، میزان ایمان او به مبدا و برنامه ارائه شده از سوى خداوند تعیین مىشود، چرا که ایمان یعنی تصدیق کردن کسى و در انقیاد او در آمدن ، معرفى شده است. إِلاَّ الَّذی فَطَرَنی فَإِنَّهُ سَیَهْدین ِ و وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ .
معلم شهیدآیت الله مرتضی مطهرى رحمه الله در بررسى محققانه خویش آثار و فوائد ایمان را به این شکل ترسیم مىکنند:
۱- بهجت آفرینى
اولین اثر ایمان به لحاظ بهجت آفرینى و انبساط آفرینى، «خوش بینى» است. خوش بینى به جهان و هستى . به لحاظ آنکه ایمان نحوه تلقى انسان را نسبت به خود و طبیعت و خدا شکل بخشیده و در نهایت آفرینش را غایت مدار و هدفدار معرفى مىکند و غایت را تکامل و سعادت انسان در اتصال به مبدا وجودى بیان مىدارد. اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا . در نهایت دید انسان را به کلیت نظام هستى و قوانین حاکم بر آن خوش بینانه خواهد ساخت. آدمى در این نحوه نگرش به خلقتخود توسط خالق، ایمان دارد و بر اساس این ایمان هر آنچه، به عنوان برنامه راه از سوى آن مبدا ارائه شود مورد پذیرش یقینى قرار خواهد گرفت. وقتی با جهانبینی خدایی حرکت کند، ایدئولوژیی ترسیمی خود را نیز خداگونه می سازد و خود را موظف به حرکت در طی همان چهارچوبه می داند و در طی مسیر خطا نمی کند.
چنین فردی بر این اعتقاد است که وسایل رشد و ترقى او به صورت کامل مهیا است، یعنى اگر نتواند گام هاى سعادت را در راه تکامل خویش بردارد، مقصر خود اوست. این اعتقاد و اندیشه است که او را با امیدوارى به آیندهاى درخشان به حرکت وا مىدارد. لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی . پروردگار در بشر نیروى پذیرش و امکان رشد و تعالى نهاده است که اگر بخواهد به سیر ارادى به مقامى از کمال و هدایت نائل مىشود این همان هدایت فطرى است،و چنانچه انسان نیروى فطرت خدادادی را به کار بندد و با نیروى اراده و عمل آنرا رشد دهد، به مقامى از کمال انسانى نائل خواهد شد. این مرتبه از هدایت و کمال اکتسابى است و به پروردگار استناد دارد. و سیر ارادى و اعمال نیک او نیز از جمله علل و اسبابى است که به فضل پروردگار باعث توفیق او بوده است و چنان چه نیروى فطرت را به کار نبندد و از طریق خرد و دین خارج شود یعنى به سوء اختیار بر حسب اراده و عمل طریقه گمراهى و انحراف بپیماید ، از رحمت پروردگار بىبهره گشته و نور فطرت را در خود خاموش می کند.
پس فردى که به مبدا و معاد ایمان ندارد و عناصر ایمان را در زندگى خود دخالت نمىدهد، آگاهانه عملکردى را براى خود انتخاب کرده است که سراسر ناراحتى، اضطراب و عدم آرامش است. و من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا کسى که از قرآن و دلالت هاى آن اعراض کند و در آن دقت نکند، گرفتار معیشت تنگ خواهد شد. یعنى خدا روزى مادی و معنوی او را به سختى می دهد و این نتیجه اعراض اوست. اگر هم به او رزق فراوان دهد، معیشت را از این راه بر او سخت مىگیرد که امساک کند و از آن استفاده نکند و اگر هم استفاده کند، حرص و تلاش زیاد، زندگى را بر او دشوار مىسازد. برخى گویند: یعنى گرفتار عذاب قبر مىشود. به گونه ایی که هیچ گاه خود را در آسایش روانی و فکری نمی یابد.چرا که به واقع ایمان تنها عنصرى است که زندگى را درون ما بر ما وسعت مىبخشد و مانع محکمى در برابر هر گونه فشار روحی و روانی خواهد شد.
۲- روشن بینی
آدمى به محض قبول ایمان جهان را به واسطه نور حق و حقیقت، منور و روشن مىبیند ، این روشنى به فضاى درونى وجود او نیز رسوخ کرده و منجر می شود که راه ترقى را بدون هیچ گونه ابهام و تاریکى بیابد. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا بر خلاف کسى که به اختیار نخواسته است ،از این روشنایى استفاده کند. وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى. یعنی با عدم قبول ایمان و انقیاد نسبت به کفر که امری عدمی است و هیچ گونه رابطه ایی با نور و روشنی ندارد خود را در وادی ظلمانی می یابد که امکان حرکت و رشد نمی یابد.
فرقان، صیغه مبالغه از ریشه فرق است که در این جا به معناى چیزى است که به خوبى حق را از باطل جدا مىکند. این جمله کوتاه و پر معنا یکى از مهمترین مسائل سرنوشتساز انسان را بیان کرده و آن این که در مسیر راهى که انسان به سوى پیروزىها مىرود همیشه پرتگاه ها و بیراهههایى وجود دارد که اگر آنها را به خوبى نبیند و نشناسد و پرهیز نکند چنان سقوط مىکند که اثرى از او باقى نماند. در این راه مهمترین مساله، شناخت حق و باطل، شناخت نیک و بد، شناخت دوست و دشمن، شناخت سود و زیان، و شناخت عوامل سعادت و یا بدبختى است، اگر انسان این حقائق را به خوبى بشناسد رسیدن به مقصد براى او آسان است .فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُون. این افراد ثمره و نتیجه اعمال خود را ولو به صورت مختصر در این دنیا می یابندو آن آرامشی است که خداوند به انسان ها اعطا می کند.
رابطه ایمان و روشن بینی مومن در قرآن کریم این گونه تبیین می شود که فرد گمراه با پذیرش حق و ایمان تغییر مسیر داده و به سان مرده ایی که به فرمان خدا زنده شده است. أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ ایمان، افراد را دگرگون مىسازد و در سراسر زندگى آن ها اثر مىگذارد و آثار حیات را در تمام شؤون زندگی آن ها آشکار مىنماید. حیات طیب و پاکیزه لازم لاینفک آن آثار درخشان و قدرت و ملازمت باعمال صالحه و آثار باقیه فردى و اجتماعى است همان حیات معنوى و حقیقى است از نظر اینکه در اثر معرفت بصفات واجبه پارهاى از حقایق را یافته و بدان اعتقاد نموده و پیوسته در مقام انقیاد بر میآید و از مخالفت پروردگار مىپرهیزد و لازم ایمان کامل و علم به صفات کبریائى اعتقاد بقدرت نامتناهى است و به پشتیبانى پروردگار اعتماد دارد و با این اعتقاد ثابت هرگز در زندگى از حوادث و خاطرات ناگوار قلب او متزلزل نمىشود و پیوسته قلب او استقرار خواهد داشت . سپس مىگوید: «ما براى چنین افراد نورى قرار دادیم که با آن در میان مردم راه بروند.» وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ منظور از این «نور» تنها قرآن و تعلیمات پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) نیست، بلکه علاوه بر این، ایمان به خدا، بینش و درک تازهاى به انسان مىبخشد و افق دید او را از زندگى محدود مادى و چهار دیوار عالم ماده فراتر برده و در عالمى فوق العاده وسیع می گستراند.
در پرتو این نور که مصداق بارز و کامل نور ذات باری تعا لی است.” همین طور که نور حسى در هر مرتبهاى که باشد در اصل نورانیت یکى است و لکن در نقص و کمال و شدت و ضعف مراتبى دارد ایمان هم که عبارت از تصدیق قلبى است آن نیز مراتب بسیارى دارد اگر چه در تمام مراتب آن اصل واحد که تصدیق جزمى و نسبت حکمیه باشد یکى است که بر تمام مراتب ایمان صادق آید و کم و زیاد و شدت و ضعف راجع به مراتب آن است و آیاتى که در قرآن مجید راجع به ایمان ذکر شده مثل همین آیه بالا که راجع به مؤمنین فرموده (لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ) و قوله تعالى آنجا که فرموده:وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً و در جاى دیگر یا ایها الّذین امنوا آمنوا باللّه و غیر اینها از آیات بسیار و روایات بی شمار که مشعر بر این است که ایمان قابل زیاده و نقصان است ظاهرا حمل بر مراتب و کمال آن کردن اولى است .اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. و از طرف دیگر؛” لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ”. پس وسعت دیدگاهی که ایجاد می کند با بقیه لوازم نورزایی تفاوت ماهوی دارد مىتواند راه زندگى خود را در میان مردم پیدا کند، و از بسیارى اشتباهات که دیگران به خاطر آز و طمع، و به علت تفکر محدود مادى، و یا غلبه خودخواهى و هوى و هوس، گرفتار آن مىشوند، مصون و محفوظ بماند.” لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ”.
در روایات آمده که: المؤمن ینظر بنور اللّه «انسان با ایمان با نور خدا نگاه مىکند» اشاره به همین حقیقت است.سپس چنین فرد زنده و فعال و نورانى و مؤثر با افراد بىایمان لجوج مقایسه می شوند،آنجا که،مىگوید:«آیا چنین کسى همانند شخصى است که در امواج ظلمتها و تاریکیها فرو رفته و هرگز از آن خارج نمىگردد »؟! کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها.
۳- امیدوارى
سومین اثرى که در سایه سار ایمان و طى طریق سعادت یابی دینی ایجاد مىشود ، امیدواری است. لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّه. عدم ایمان و فقدان روح خدایی ،به لحاظ حاکمیت منطق مادى در جهان پیرامون نسبت به فردی که در راه صحیح و یا باطل، عدالت یا ظلم، درستیا نادرست گام برمىدارد بى طرف و بی تفاوت است. نتیجه کار آنها بسته به این است که مقدارى تلاش داشته باشند و بس! از دیدگاه مومن خالق آفرینش به طور کامل و مستمر حامى و طرفدار کسانى است که در راه حق و حقیقت گام بر مىدارند چرا که: ” إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً” .
بر این اساس انسان مؤمن به لحاظ آن که گام هاى خود را طبق قوانین الهى تنظیم مىکند نتیجه را هم از چنین برنامهایى خواهان است.مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ، فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون .
او در حقیقتخود را به این نحوه از نگرش و زندگى سپرده است، با اعتقاد و ایمان حرکت را آغاز کرده است، پس تمام پدیدههایى که در این راه ایجاد مىشوند را هم از جانب همان مدیر و مدبّر مىبیند ،که گام هاى قبلى و بعدى او را تنظیم مىکند. و این تنظیم مسیر با توجه به گسترش رحمت الهی و افاضه رحمت خود بین بندگان است. و عاشقانه در این مسیر گام بر میدارد. قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ.
امیدوارى تنها از این نکته ناشى مىشود که: انسان به موجودى که حرکت او را جهت بخشیده و تنظیم مىکند، اعتقاد داشته و عنصر توکل را قرین ایمان واقعى و حقیقى خود در نظر گرفته باشد، به خلاف کسانى که چنین توکل و ایمانى را انتخاب نکرده یا فراموش مىکنند اینان بر اساس آن که خود را تنها مدبر امر مىدانند.” إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون” یا آن که مدبرعالم را غیر خدا انتخاب کرده اند أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ در رویارویى با مشکلات، موانع و سختىها به دو نحو برخورد خواهند کرد: یا این که تازه متوجه یک مبدا متعالى خواهند شد ، خداوند در قرآن مىفرمایند که بندگان در اضطراب و تلاطم کشتىها در دریا و به لحاظ ترس از غرق شدن، متوجه یک مبدا شده و هنگامى که به ساحل مىرسند دوباره آن مبدا را فراموش مىکنند فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُون .
دیگر این که گامهاى بعدى برداشته مىشود، تا به آنجا که در نا امیدى مطلق گام برمى دارند که در این صورت دیگر هیچ انگیزهاى براى ادامه حرکت و طى مسیر زندگى باقى نخواهد ماند وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً .
۴- آرامش خاطر
اثر بعدی ایمان به لحاظ انبساط آفرینى، آرامش خاطر است. در برنامهایى که از جانب خداوند متعال آمده، به وضوح و روشنى، از بدو تا ختم و در نهایت اتصال حقیقى ترسیم گشته است به این لحاظ انسانى که در این راه گام برمىدارد، در همان گامهاى آغازین آرامش خاطر کاملى را مىیابد که نتیجه احساس و اتصال بین خالق و مخلوق است: الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ . لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِم .
… من ءامن باللَّه و الیوم الأخر … و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.
این آرامش درطرف مقابل، هیچ گاه یافت نمىشود، به لحاظ آن که خزانه محدود تفکر آدمى توانایى و قابلیت آن را ندارد که تا به انتها حرکت را به یقین تنظیم کندخُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً ، پس هر لحظه و هر آن دچار دلهره و اضطراب خواهد شد هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیماناً مَعَ إیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیما . کلمه سکینة از ماده سکون که خلاف حرکت است، که در ارتباط با آرامش قلب استعمال مىشود و معنایش قرار گرفتن دل و نداشتن اضطراب باطنى در تصمیم و اراده است ، هم چنان که حال انسان حکیم این چنین است، که هر کارى مىکند با عزم مىکند، و خداى سبحان این حالت را از خواص ایمان کامل قرار داده و آن را از مواهب بزرگ خوانده است.
این حالت فوق العاده روانى، موهبتى است الهى و آسمانى که در پرتو آن، انسان مشکلترین حوادث را در خود هضم مىکند، و یک دنیا آرامش و ثبات قدم در درون خویش احساس مىنماید. وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض که علاوه بر آرامش روانی نتایج دیگری نیز در بر دارد که در این دنیا نیز مشمول آن می شود .
این قسمت از آیه: و لله جنود السماوات و الارض و کان الله علیما حکیما ، با قسمت قبلى چه نسبتى دارد؟ جنود، به گروهى گویند که با یکدیگر پیوندى خاص و هدفی واحد دارند. برخى گفتهاند لشکریان آسمان ها و زمین مؤید مومن مىشوند. این سخن درست است لکن مقصود قرآن بالاتر از این معناست. هر انسانى مجموعهاى از عوالم وجود است، از ناسوت تا لاهوت. عوالم ارضى و سماوى یا عوالم سفلى و علوى. مقصود از «و لله جنود السماوات و الارض» ، اشاره به این مطلب است که «اى انسان تو معجونى از همه عوالم وجود، هستى، و براى هر یک از این عوالم با لشکریان وکارگزاران خود در نسبت با ایمان سکینهاى است» . عالم عقلى سکینهاى متناسب با خود دارد، و عالم روح و قلب و نفس نیز هر یک سکینه متناسب با عالم خویش دارند. مؤمنى که در مرتبهاى عالى از ایمان قرار دارد در طریق اداى تکالیف الهى نه عقلش انحراف پیدا مىکند و نه در تشخیص دچار اشتباه مىشود و نه قلبش و نه حتى اعصابش دچار کژى و کاستى مىگردد. چون در همه مراتب وجود خود سپاهیانى دارد.یعنی در هر مرحله چیزی از جنود الهی به امر الهی به منظور یاری مومن به سراغ وی می آید.
«جنود السماوات و الارض» الهى به سراسر وجود انسان مؤمن، آرامش و امنیت مىبخشد . مهم این است که افراد آن چنان با روح ایمان و استقامت و فداکارى پرورش یابند که دلهایشان مرکز” سکینه” الهى گردد، و در برابر سختترین طوفانهاى زندگى چون کوه پا بر جا و آرام بایستند. در باره کسانى که ایمان به خدا و رسول دارند مىفرماید: اینان ممکن نیست با دشمنان خدا و رسول دوستى کنند، هر چند که پدر یا فرزند یا برادر یا خویشاوندشان باشد، چون خداوند ایمان را در دلهایشان نوشته و حک کرده و به روحى از خود تاییدشان کرده است، پس مىفهمیم آن حیات جدا از حیات کفار، که در مؤمنین هست،حیاتى است که از حیات و روح خدا سرچشمه دارد و پاداش و اثرش حک شدن ایمان و استقرار آن در قلب است، پس این مؤمنین مؤیدند به روحى از خدا، و این روح وقتى افاضه مىشود که ایمان در دل رسوخ کند، آن وقت است که حیاتى جدید در جسم و کالبدشان دمیده مىشود، و در اثر آن نورى پیش پایشان را روشن مىکند .
البته بیان فوق به این معنا نیست که انسان مؤمن با توکل و ایمان دست از تلاش برداشته یا تلاش مهمى کند، بلکه تلاش در کنار عنصر اطمینان خاطر مؤثر واقع می شود مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ، فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون ، یعنى تلاش توسط ایمان و عقیده جهتیافته، تنظیم مىشود و پایهاى یقینى مىیابدفَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ پس دیگر جایى براى اضطراب باقى نخواهد ماند، به لحاظ آن که اضطراب، حاصل شک و تردید است و که در مورد انسان هاى مؤمن هیچ گاه رخ نمایى نمىکند، به دلیل این که ارتباطى بین خالق و مخلوق ، اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا ، مؤمن و مؤمن بر قرار شده است که یک طرف این ارتباط خداوندى است که تمامی این تلاش ها و حرکات توسط عنایت و توجه او جهتیافته و تنظیم مىشوند مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیم .
و از طرف دیگر انسان مؤمن به لحاظ آنکه به ایمان خود ایمان داشته و آگاهانه این راه را انتخاب مىکند، تمام درها را به سوى ورود هر گونه تردید و دلهره مىبندد وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء ، پس آرامش خاطر مىیابد و این سکینه و آرامش او را به جلو مىراند، مگر نه آن است که ابتدا :انی وجهت وجهی….. ، سپس، الا بذکرالله تطمئن القلوب . هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور .
آرامش روانی که از جانب دین نصیب انسان می گردد به دو جهت است : ابتدا، فطرت انسان ناخودآگاه در تب و تاب است تا به این خواسته خداجویی ، دست یابد و تا به آن نرسد آرام و قرار نمی گیرد.میل وکششی در انسان به ودیعه نهاده شده تا به سوی میل فطری خود حرکت و تلاش نماید و انسان نیز به گزین است ، پس رسیدن به هر خواسته ای، نمی تواند جای آن را بگیرد، به همین خاطر، انسانی که یاد خدا را در دل خویش جای دهد و ارتباط روحی میان خود و خدا بر قرار کند، آرامش عمیقی توام با رضایت و خشنودی به دست می آورد.
دوم از آن جهت است که فرد مؤمن با توکل و اعتماد به خدا و دل بستن به الطاف و عنایات او، هرگز یاس و ناامیدی را به دل خویش راه نمی دهد. لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُون از این رو با ایمان به مبدا و معاد و دل نبستن به لذایذ زودگذر دنیوی ، هنگام به دست آوردن و از دست دادن آنها مضطرب و ناراحت نمی شود. لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ ا ما کافران که به دلیل بی اعتمادی به مبدا و معاد و نیز با توجه به این که نهایت هدف و خواسته شان را در دنیا و نعمت های فانی آن جستجو میکنند، به طور طبیعی نگران از دست دادن آنهایند و حسرت نداشته ها را می خورند.و در به دست آوردن امکانات آن تلاش وافری دارند خداوند در ارتباط با یکى از آثار مرگبار دلبستگى به دنیا که بیگانگى از خداست سخن مىگوید، مىفرماید: «و هر کس از یاد خدا روى گردان شود شیطانى را به سراغ او مىفرستیم، پس همواره قرین اوست»! وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ .
آرى! غفلت از ذکر خدا و غرق شدن در لذات دنیا، و دل باختگى به زرق و برق آن، موجب مىشود که شیطان بر انسان مسلّط گردد و همواره قرین او باشد، و رشتهاى در گردنش افکنده، «مىبرد هرجا که خاطر خواه اوست»! دنباله روی از شیطان نقطه مقابل ایمان به خدا است پس آثاری را که برای ایمان به خدا مترتب است در تبیعیت از شیطان اصلاً متصور نیست چه این که بخواهد روزی آثار وجودی ایمان ممکن یا موجود شود. سپس به دو امر مهم که شیاطین در باره این غافلان انجام مىدهند.اشاره کرده، مىفرماید: «و آن ها [شیاطین] این گروه را از راه خدا باز مىدارند» وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ . و دیگر این که هر وقت اراده بازگشت کنند سنگى بر سر راه آن ها مىافکنند و مانعى ایجاد مىکنند تا هرگز به صراط مستقیم باز نگردند.
برخی از آیات، قلب مومنان را به دلیل ذکر نام خداوند، مالامال از صفا و آرامش ملکوتی وصف می کنند، آنان که ایمان آوردند و دلهای ایشان به یاد خدا آرامش می یابد. آگاه باشید که دل ها به یاد خدا آرامش می یابد.الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله ، الا بذکرالله تطمئن القلوب. در مقابل قلب کافران، مثل سنگ و بلکه سخت تر از آن وصف می شوند.ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ . قلب های قوم بهانه جو و کافر بنیاسراییل را که بعد از دیدن معجزات متعدد باز کافر شده بودند، مثل سنگ و بلکه سخت تر از آن وصف می کند، چه آنکه سنگ با وجود سفت و سخت بودنش در مقابل عظمت پروردگار خاشع می شود، و حال آن که دل کافران خاشع نمی شود .
حد آرامش روحی هر کس، متناسب با ایمان و پیوند قلبی او با خداوند است. هرچه ایمان قوی تر باشد، آرامش روحی نیز به همان میزان افزایش می یابد.إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ و إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ این آیات در برگیرنده ثمرات آخرتی ایمان است.
خداوند آثار ایمان در دنیا را این گونه بیان می فرمایند: وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً غدق به معنای آب زیاد و فراوان است. و چون بیشتر خیرات و برکات متوقّف بر آب است، که کنایه از زیادى خیرات و برکات می باشد . اما کسانی که ایمان سست و ضعیفی دارند، آرامش ایشان نیز کمتر خواهد بود. به همین خاطر ، کافران بی ایمان، هیچ بهره ای از آرامش و ثبات ندارند، و قلب و دل شان همانند سنگ ،سفت و سخت است. هم چنان که نفوذ آب درون سنگ سفت وسخت ممکن نیست، این گونه قلوب نیز به علت عدم نفوذ ایمان سخت شده که ایمان اجازه و قدرت نفوذ در آن راه ندارد تا ثمرات خود را بنمایاند.
۵- اجتماعی بودن
اثر بعدی دین در زندگی فردی، اجتماعی بودن انسان است که با ذکر موارد زیر به آن اشاره می گردد:
الف – انسان مانند برخى از جانداران دیگر، اجتماعى آفریده شده است ;” وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا .
ب – زندگى در اجتماع نمىتواند به شکل فردى اداره شود، بلکه باید همه اعضاء اجتماع در آن سهیم بوده و شرکت کنند.” وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُم “. – “مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا” .
ج – مشارکت اجتماعی وقتی امکانپذیر است که نوعى تقسیم کار بین افراد بر قرار شود تا بر این اساس ارتباطات در انواع مختلف آن (اقتصادى، فرهنگى و…) برقرار مىشود. “فَأَرْسَلُوا وارِدَهُم ” .
د- روابط و ارتباطات اجتماعى هنگامی مىتوانند یک جامعه را هدایت کنند که بر مبنای قوانینى عادلانه تنظیم شده و افراد، عدالت را در این قوانین جارى بیابند.اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى . – لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط ما رسولان خود را با دلیل هاى روشن فرستادیم، و با آن ها کتاب (آسمانى) و میزان را (شناسایى حق و قوانین عادلانه) نازل کردیم، تا مردم قیام به عدالت کنند .پس از بیان این مقدمه دو نکته باقى خواهد ماند ; ابتدا آنکه ضمانت قوانین حاکم بر روابط چیست و سپس میزان توجه و عمل کردن افراد به این قوانین تا چه حدى است ؟
پس دین علاوه بر مباحث فردى توجه خاصى نیز به زندگى و روابط اجتماعى معطوف مىکند. “وَصابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ” تا آن جا که بخش اعظمى از قوانین و مقررات دینى ناظر به اعمال و روابط اجتماعى آدمیان با یکدیگر است آیات بسیارى دیگر هست که اجتماعى بودن همه شؤون اسلام را مىرساند. مثل اصل تشریع نماز به جماعت یا نماز جمعه ،جهاد، حج،تعاون،پرداخت وجوهات شرعی و… . و از طرفی نیز یگانه دین و برنامه اعتقادى و جوارحى و قوانین که نیازهاى اجتماعى و همگانى بشر را در همه دوران ها و در همه حالات و پیش آمدها تأمین نماید و هیچ یک از اطراف و جوانب احتیاجات بشرى را از نظر دور نداشته همانا اصول اعتقادى و قوانین اسلامى و احکام اجتماعى است که بر وفق فطرت و تفصیل آنچه در کمون و نیازهاى بىشمار بشر بطور ابهام نهاده شده مىباشد و هرگز قوانین تصویب شده بشرى نمی تواند نیازهاى فردى و خانوادگى و اجتماعى و مالى و سیاسى و اقتصادى عموم اجتماعات بشر را در همه حالات و زمانها تأمین نماید به طوری که هیچ گاه نیاز به تجدید نظر نداشته باشد .چون از طرف خداوند صادر شده که آگاه به نیازهای انسان می باشد و از جهت دیگر به تمام ظرفیت های درونی و بیرونی وی نیز اشراف دارد.
۶- روابط اجتماعى
اصولى که بر روابط اجتماعى مؤمنین حاکم است (که در حقیقت تعامل همان خصائص و گرایش درونی فرد با خارج است) عبارتنداز: با زبان نیکو با مردم سخن گفتن ، خوشرفتارى با مردم، جود و احسان، تعاون و همکارى، مواسات و اینکه خود را میزان روابط با دیگران قرار دهید. هم چنین بر اتحاد و همبستگى، امر به معروف و نهى از منکر، عفو، ایثار، اجتناب از کارهاى بیهوده و خصوصا بر این که در جهت قسط و عدالت در همه شئون جامعه به پا خیزید، تاکید شده است: «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط »، «العدل راس الایمان »، «العدل زینة الایمان ». در همین راستا، صدق و صفا و یگانگى با مردم اهمیتبسیار دارد: «الایمان ان تؤثر الصدق حیثیضرک على الکذب حیثینفعک »، «الصدق اقوى دعائم الایمان »، «الصدق راس الایمان و زین الانسان ». البته این حا لت صدق در زبان و فعل باید یکسان باشد.
در این بخش مىتوانیم خصوصیات اخلاقى دیگرى را نیز که حاکم بر روابط اجتماعى مؤمنین ذکر کنیم: صبر و بردبارى در مشکلات و مصائب، امانتدارى، وفاى به عهد، عفت و پاکدامنى، فروتنى و تواضع، عزت نفس در مقابل دیگران، حاکم بودن بر هواى نفس و شهوت. معیار اصلى و حاکم بر جمیع روابط اجتماعى، «محبتبراى خدا و دشمنى براى خدا» است و می توان این روابط را رتبه بندی نمود زیرا به هرمیزان که افراد به خداوند نزدیکتر باشند (روابط با مؤمنین) رابطه ای قوی تر و بیشتر است. این مرتبه روابط اجتماعى، که همراه با ریشههاى عمیق عاطفى است و از آن تعبیر به ولایت مىشود، اختصاص به افراد داخل در دایره ایمان دارد: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض »، ولى در خارج از این دایره، وجود روابط اجتماعى نفى نمىشود; خصوصا مراعات ادب و احترام در برخورد با دیگران از جنبههاى عمومى دستورات اسلامى است. در زمینههاى شناختى نیز مىتوانیم در همین قسمت «عدم پیروى از گمان و پرهیز از سوء ظن»، «حمل به صحت و حسن ظن داشتن نسبت مؤمنین»، «آزادى فکر وعقیده» و «به دنبال حق و حقیقتبودن» را ذکر کنیم: «یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظناثم».
فرد خداباور با توجه به حضور در جامعه، دین دار در بسیارى از فرایندهاى روانشناسى اجتماعى، تحت تاثیر نگرش اجتماعی دین قرار می گیرد. نگرشی که حتى ادراک حسىوی را نیز تحت تاثیر خود دارد. به طور مثال، حضرت علی(ع) که به هنگام نماز بسیارى از محرکات محیطى را ادراک نمىکند ولى آنگاه که صداى سائل بلند مىشود، ایشان هم مىشنوند و هم ترتیب اثر مىدهند.این دیدگاه الهی وقتى ادراک حسى را این گونه تحت تاثیر قرار مىدهد، تاثیر آن بر دیگر فرایندها سهل است. پیش داورى فرد را کاملا جهت مىدهد، فرد بر اساس معیارهاى هماهنگ با نگرش قرآنىاش پیش داورى مىکند و از پیش داوری سوء نیز بر حذر می شود.
تبعیض نژادى را روا نمىدارد، افراد را بر اساس فقیر و غنى ارزش گذارى نمىکند ، تمام نگرش هاى ردههاى بعدى او، تحت تاثیر همان نگرش اساسى و عمیق است. اصولا شخصیت چنین فردى در جامعه مرتبط به خود، با شخصیت افراد دیگر جوامع، کاملا متفاوت است. تعاملهاى میان فردىاش، عشق و محبت و صمیمیت او، پرخاش گرى و غضب او، همه و همه، جویبارهاى کوچکى است که از همان رودخانه پرجوش و خروش خداباورىاش منفک شده و جریان پیدا مىکنند. اگر این خداباورى بر نهادهاى اجتماعى و فرهنگى و سیاسى حاکم باشد، افکار عمومى زلال است، مخفى کاری هاى بین رئیس و مرئوس، امیر و رعیت وجود ندارد. انگیزشهاى فردى و اجتماعى هماهنگى دارد و… در این باب مىتوان به نمونههاى الگویى که در شکل قصص انبیاء در قرآن گزارش مىشود، توجه کنیم و درس بیاموزیم .
جامعه دینی مشمول هدایت عمومى تشریعى شده که عدهاى از این هدایت بهره مند شده و عده دیگر راه ضلالت را پیش گرفتهاند:” إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً” . در آیه دیگر نیز می فرماید :” وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ” به عبارت دیگر تکمیل نفوس انسانى به واسطه معارف حقه و ملکات حسنه و اعمال صالحه است که موجب سعادت و رستگارى و نیل به فیوضات اخروى و نعمت های جاودانی خواهد بود.
آن چه این اعضاء جامعه را مانند یک کل متحد در پیکره جامعه به هم پیوند مىدهد، اصول و ارزشهاى تضمین شده در دین است، لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا یعنى هرگز خداوند کافران را بر مسلمانان مسلّط نمی کند، و این حدیث را «المؤمنون ید على من سواهم » یعنى اتّحاد مسلمین وسیلهى چیرگى بر دیگران است
بنى آدم اعضاء یکدیگرند – که در آفرینش ز یک گوهرند .
با توجه به این اصول که همهى ما از دو بعد جسم و روان شکل یافتهایم، دقت در عوامل آسیب رسانندهى روانى و روحى و پیشگیرى از بروز بیمارىهاى روحى هم براى افزایش سلامت روان مؤثر است و هم از آسیبهاى جسمانى ناشى از عدم تعادل روحى مىکاهد. به هر اندازه این تعادل یا سلامت روان دچار تغییراتى شود، انسان از حالت طبیعى خود خارج شده و نشانههاى آشفتگى در او ظاهر خواهد گشت که از آن جمله مىتوان به ناکامى در دستیابى به اهداف و آرمانهاى پیش بینى شده اشاره کرد. نتیجهى این ناکامى به طور معمول افسردگى، انزوا، ناامیدى و چه بسا اضطراب و دلواپسى از آینده است.
۷- هدف مندی
ثمره دیگر دین هدف مند نمودن انسان است این امر مسلم و بدیهى است که هر یک از ما تلاشهاى خود را در جهت رسیدن به اهداف مورد نظر تنظیم مىکنیم که به عنوان عناصر راه زندگی در نظر گرفته مىشوند. این تلاشها که هر لحظه انسان در پی انجام آن است و نباید از آن غفلت داشته باشد، گام به گام آنها را به سوى نیل به هدف نزدیکتر مىنمایند. نحوهى دستیابى به اهداف و تنظیم وسایلى که طى راه را ممکن مىسازد جزو نکات مهم در این راستا است. پس:
الف- انسانها هدفمند زیست مىکنند.” أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون”
ب- تمام تلاش خود را در راستاى رسیدن به اهداف خرد و کلان زندگى مصروف مىدارند:” یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه” .
و به این ترتیب هم اعتقاد آنها به مبدأ و معاد محکم است، و هم پیوندشان با خدا و خلق. بنابراین، اوصاف فوق اشاره به برنامه عملى جامع آنها که در ورای اعتقاد عمیق نهفته است، دارد . در مقابل آیه فوق خداوند متعال تصریح می فرماید که: حیرا نى و سرگردانى ، آسیب همیشگى کسانى است که سعى دارند در فرا سوى تلاش خود، موفقیت را ببینند. فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا پس آنها را واگذاردیم که منکر معاد هستند فِی طُغْیانِهِمْ هر قدر بتوانند طغیان و سرکشى کنند و مشغول به دنیا شوند یَعْمَهُونَ دنیا آنها را حیران و سرگردان کرده در همین سرگردانى بمانند .إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ همانا آنان که ایمان نمىآورند به آخرت ، زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ آراستیم اعمال حسنه ایشان را که امر کرده بودیم ایشان را به آن به نیکوترین وجهى. و تزیین آن بیان مثوبات و درجات آن بود تا ترغیب و تشویق شوند به عمل حسنات و صالحات، لکن ایشان اعراض از آن نموده، فَهُمْ یَعْمَهُونَپس ایشان حیران و سرگردان مىشوند در ضلالت ، خود را در نمىیابند آنچه تابع اعمال است از نفع و ضرر .
در این مسیر مهم ترین آسیبی که انسان را تهدید می کند،عدم برنامهریزى و طبقه بندى نکردن فعالیتها و اهداف است. اگر بخواهیم در انتهاى جادهى زندگى، موفقیت نهایى را براى خود رقم بزنیم بایستى:
ابتدا اهداف را در سه سطح نهایى، متوسط و ابتدایى تقسیم کنیم. هدف غایى دربرگیرندهى اهداف متوسط و اولیه است، به این نحو که اگر اهداف اولیه و سپس اهداف متوسط حاصل شوند در نهایت فرد به هدف غایى خود نایل مىشود.
پس گام اول تعیین و تشخیص هدف غایى از اهداف متوسط و ابتدایی است. از این رو بهتر است این اهداف و اولویتها را بر روى کاغذ ثبت نماییم تا با تمرکز بیشتر در رتبه بندى و نیل به آن، تصمیم بگیریم.
در گام بعد می بایستی وسایل مورد نیاز جهت نیل به اهداف مورد نظر مشخص شوند. نحوهى تعیین این وسایل بدین گونه است که فرد با توجه به ظرف زمانى که در آن وجود دارد ترتب و نحوه استفاده از این وسایل را مشخص مىکند. براى تشخیص باید در ابتدا نقشه ای را پیش روی خود قرار دهد با فکر و دقت بر اساس نقشه راه را پیش ببرد وسپس با مشورت با افرادی که این راه را طى کردهاند، وسایل تا حد امکان مطلوب را تشخیص و با حذف زواید و کجی ها سرعت رسیدن به هدف را تسریع بخشد.
براى نیل به اهداف غایى، متوسط و اولیه فرد طالب بایستى وسایلى چون تبحر در کلاسدارى، گذراندن مقطع تحصیلى مورد نیاز، اطلاعات تخصصى کافى و… را فراهم نماید. نحوهى فراهم شدن این وسایل و ترتب و تقدم آن با تفکر، مشورت وصلاح دید مسؤول آموزشى و اساتید مجرب قبلى امکانپذیر است. لازم به ذکراست که باید در انتخاب وسایل و اهداف محتاطانه و سریع عمل نمود، چرا که فرصت و زمان چون ابرها مىگذرند و جاى هیچ درنگى نیست.
گام سومى که هم اکنون بررسى مىشود «زمان بندى» اهداف و وسایل است که چون دو گام قبلى داراى اهمیت ویژهاى است.
براى زمان بندى بایستى توجه داشت که:
1. متوسط زمانى که در آن مدت مىتوان به هدف یا اهداف رسید راباید در نظر گرفت.
2. زمان را ازحالت کلى خارج کرده و تبدیل به قطعههاى زمانى کوچکتریا محدودترشود.
3. در انتهاى هر قطعهى زمانى با مرور زمانى که گذشته است، میزان موفقیتیا عدم آن سنجیده شود. و پس از علم به موفقیت یا عدم
آن ، تشویق و یا تنبیههایى (متناسب با روحیه فرد) در نظر گرفته شود.
4. در تشویق و یا تنبیه خود، با ید صریح بود و به صراحت عمل کرد.
5. سنجش و مراقبت باید در طی تمام قطعههاى زمانى صورت بگیرد. مراقبت نهایى حاصل جمع مراقبتهاى قبلى است که در پایان تک تک قطعات زمانى ثبتشدهاند.
نتیجه گیری:هدف ازنگارش این مقاله تاثیر دین در زندگی فردی و اجتماعی است با توجه به آموزه هایی که از قرآن و روایات به دست آمده نتایج زیر بر این مقاله می باشد که عبارتند از :
۱- بهجت آفرینى
بهجت یا همان خوشبینی نسبت به انسان و جهان هستی و اهداف موجود در آن ایجاد می شود بدین معنا که انسان با ایمان با توجه به ولایت خداوند نسبت به کلیت نظام هستی و قوانین حاکم برآن خوشبین می باشد و برنامه ارائه شده از سوی مبداء را به عنوان آخرین و بهترین قانون پذیرا می گردد.
۲- روشن بینی
با توجه به این که خداوند نور محض است (الله نور السموات و الارض )این نور الهی نیز در وجود و درون وی رسوخ نموده و با بینش کامل نسبت به حوادث عالم عکس العمل نشان می دهد. و از هیچ گونه گمراهی در مسیرهای زندگی نمی هراسد و با اعتماد به نور الهی مسیر زندگی را به سلامت و سعادت می پیماید.
۳- امیدوارى
از دیگر مسیری که در زندگی انسان با ایمان ایجاد می شود امیدوارى است امیدوارى به اینکه مسیر الهی مسیر درستی بوده و به کژی و اعوجاجی مسیرهای انسانی نمی ماند و تنها از این نکته ناشى مىشود که: انسان به موجودى که حرکت او را جهت بخشیده و تنظیم مىکند، اعتقاد داشته و عنصر توکل را قرین ایمان واقعى و حقیقى خود در نظر می گیرد.
۴- آرامش خاطر
آرامش روانی که از جانب دین نصیب انسان می گردد به دو جهت است :
ابتدا، فطرت انسان پس از دستیابی به خواسته خداجویی ، آرام و قرار نمی گیرد.میل وکششی در انسان به ودیعه نهاده شده تا به سوی میل فطری خود حرکت و تلاش نماید و انسان نیز به گزین است ، پس رسیدن به هر خواسته ای، نمی تواند جای آن را بگیرد، به همین خاطر، انسانی که یاد خدا را در دل خویش جای دهد و ارتباط روحی میان خود و خدا بر قرار کند. دوم ، از آن جهت است که فرد مؤمن با توکل و اعتماد به خدا و دل بستن به لطف و عنایت او، هرگز یاس و ناامیدی را به دل خویش راه نمی دهد. لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُون از این رو با ایمان به مبدا و معاد و دل نبستن به لذایذ زودگذر دنیوی ، هنگام به دست آوردن و از دست دادن آنها مضطرب و ناراحت نمی شود.” عمیقی توام با رضایت و خشنودی به دست می آورد.
۵- اجتماعی بودن
دین علاوه بر آموزه های عبادی و فردی آموزه های اجتماعی را نیز جزء موارد تشریعی خود قرار داده است و با توجه به این که انسان مانوس با تبعیت و جامعه می باشد ، جزئی از اجزاء اجتماع برزگ است و انسان دیندار خاصه این اجتماعی بودن را بیشتر درک می کند
۶- روابط اجتماعى
بیشتر آموزه های دین در حیطه اجتماعی معنا شده ، از قبیل مواردی که در عنوان روابط اجتماعی گذشت. ارتباط و محبت دو طرفه میان افراد برگرفته از روح خدا باوری که در نهاد و ضمیر وی قرار داده شده، اخذ شده است.
۷- هدف مندی
انسان با توجه به روحیه و طبیعت وی بایستی هدفی را دنبال نماید که زندگی بدون هدف بسان جاده بی انتها است و با توجه به آیات قرآن به کرات عنوان شده که برای انسان هدفی از خلقت پیش بینی شده است.
تأثیر نماز بر خواب
مطالبی که در مورد فواید علمی نماز گفته می شود، همگی دربرگیرنده بعد کوچکی از ابعاد متعدد نماز است و پرداختن به فواید دنیوی و مزایای مادی نماز، هرگز نباید انسان را از توجه به دریاهای نور و معنویت همراه با نماز، غافل کند و بر این اساس باید مراقب بود که توجه به مزایای پزشکی نماز و این قبیل مقولات، تنها به عنوان تأییدات علمی و دنیایی بر این عبودیت محض شود و خدای نکرده، حدود فواید و مزایای این فرضیه نورانی، در حد خاک و دنیا باقی نماند و حکایت آن گروه گمراه که نماز را به یک نوع ورزش سوئیسی تشبیه کرده بودند و دل خوش داشتند که فلسفه نماز را دریافته اند، نشود. هر انسان طبیعی در حدود ۳/۱ عمر خود را در خواب به سر می برد و تأثیر خواب بر روان و جسم انسان از دانسته های مسلم علم پزشکی است. به طوری که امروزه تغییرات خواب انسان از پیش آگهی های مهم و قابل توجه در زمینه ابتلا به بیماری ها، به حساب می آید. به عنوان مثال، در اشخاص مبتلا به افسردگی، میزان خواب به نحو چشمگیری افزایش و یا به ندرت کاهش پیدا می کند. تغییرات خواب انسان در بیماری های جسمی نیز بسیار چشمگیر است، به خصوص اگر تأثیر ناراحتی های روان انسان بر جسم او را در نظر داشته باشیم و به یاد آوریم که بیش از ۶۰ درصد مراجعه کنندگان به بیمارستان های عمومی، در واقع از یک مشکل روانی رنج می برند. به این ترتیب ایجاد بهداشت خواب، در واقع یک رکن مهم بهداشت روانی و جسمی به حساب می آید و هر عاملی که در تنظیم بهداشت خواب مؤثر باشد، پیشگیری کننده و حتی درمانگر بسیاری از بیماری های جسمی و روانی است. امروزه نخستین اصلی که در ایجاد بهداشت خواب، توسط جدیدترین منابع علمی دنیا توصیه می شود “بیدار شدن هر صبح سر یک موقع مشخص از خواب است”. یک نگاه کلی به جدول اوقات شرعی نشان می دهد، که وقت نماز صبح، در تمام طول سال، با در نظر گرفتن تغییرات ناشی از حرکات وضعی و انتقالی زمین، زمان ثابتی است و اقامه کننده نماز صبح، با برخاستن پس از اذان، در واقع اساسی ترین گام را در جهت رعایت بهداشت خواب و در نتیجه آن، سلامت بدنی و تعادل روانی برداشته است .
نقش نماز در روابط اجتماعی
انسان موجودی است مدنی الطبع و چند بُعدی. فطرتش او را به طیفگرایی میكشاند و او را از بُعد درون گرایی به برون گرایی گسیل میدارد. هجرت آدم از جنّت و سكونت در ارض، و یا به قول مادّیون، هبوط او از غار به دشت و سیر مراحل كوچ به روستا، شهرك، شهر و دست یابی به تمدّن و تشكیل انجمن، شورا و مجمع نظریه جمع گرایی را تأیید میكنند.
گر چه «نماز» ارتباط انسان با خداوند منّان است، عامل پیوند همبستگی انسانها بایكدیگر نیز میباشد. در طول تاریخ یك قانون و یك سنّت حاكم بوده است و آن اینكه:
روابط اجتماعی آدمهای یك مجموعه كه بر اساس مادیّات و جذب منافع، علی الظاهر استوار بوده است دوامی نیافته و چند صباح بعد، شیرازه ارتباط از هم گسیخته است.
لیكن ارتباطات جمعی كه بر پایه خدا و خدا محوری استوار بوده و مفاهیم:
1 ـ واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا (آیه 103 سوره آل عمران)
2 ـ یا ایهاالذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون (آیه 200 سوره آل عمران)
را جزو دستور كار جمع خود قرار داده است، علاوه بر ایجاد حس اعتماد بین مجموعه، پایداری را در پی داشته است.
مظهر اعلای این ارتباط جمعی را در مسجدالحرام و مسجدالنبی (ص) كه از اقوام و ملل با زبانهای متفاوت گرد میآیند مشاهده میكنیم.
راهكارهای اجرایی ارتباط جمعی در پرتو نماز
عوامل ذیل و راز و رمزهای نماز به عنوان راهكارهای اجرایی در تحقق ارتباط جمعی مرتبط با نماز قلمداد شده است:
1) نقل است پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ بعد از اتمام نماز، رو به مأمومین مینشست تا بعد از ارتباط با خدا، ارتباط عاطفی با مخلوق هم پیدا شود و اگر مأمومی دیده نمیشد، سراغ او را میگرفتند، در صورتی كه بیمار یا گرفتار بود، مشكل او را مرتفع میساختند.
2) سفارش شده است دست خالی به مسجد نروید، زیرا نیازمندانی كه به مسجد مراجعه میكنند نومید از خانه خدا بیرون نروند، پرداخت زكوه مال به فقرا، به همراه اقامه نماز، جمع بین حُسنهاست. عملكرد حضرت علی ـ علیه السّلام ـ كه در حال ركوع، انگشترش را به سائل داد، تأییدی بر ایجاد عاطفی بین مصلّی و مستمند میباشد.
3) در سوره شوری آیه 28 در بیان صفات مؤمنین آمده است: «والذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلوه و امرهم شوری بینهم و مما رزقناهم ینفقون» مشورت، پس از امر برپایی نماز اشاره شده است و قطعاً مشورت و شورا وابسته به یك مجموعه است و تسهیل روابط جمعی را در پی خواهد داشت. در دوران قیام ملّت علیه طاغوت، در سالهای 57 و 1356 مشورت, در مسجد صورت میگرفت.
4) انسان به غیر از برادر تنی، به برادر دینی هم نیاز دارد و بر اساس آیه 11 سوره توبه، مشركین، اگر توبه كنند و نماز برپای دارند و زكوه را پرداخت كنند در جایگاه برادر دینی قرار خواهند گرفت. یكی از پلهای ارتباطی برای وصول به سیستم برادر دینی، نماز است.
5) ارزش انسان این گونه توصیف شده است: انسان مخلوقی است كه به همراه خلق به سوی خالق همسو با طبیعت خلقت، حركت میكند و نماز این توصیف را معنی میبخشد.
6) مصلّی اگر نماز فُرادی بخواند با زبان خود میگوید: «ایاك نعبد و ایاك نستعین» فقط تو را عبادت میكنیم و فقط از تو كمك میجوئیم. بیان این گونه، از اتصال انسان با دیگران حكایت میكند. و اگر این گونه نمیبود باید می گفت: «ایاك اعبد و ایاك استعین». همین نمازگزار كه به تنهایی نماز میخواند، به لحاظ ارتباط با همنوعان و خیرخواهی برای همگان، میگوید «اهدنا الصراط المستقیم» ما را به راه راست هدایت كن. همین بیان بندگان خواهی در سلام آخر نماز مشهود است: السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» سلام بر نمازگزاران و بر بندگان نیكوكار خداوند. شهید مطهری میفرماید: « در سوره حمد كه جزء قطعی نماز است میگوئیم «ایاك نعبد و ایاك نستعین» خدایا ما تنها تو را میپرستیم، خدایا ما تنها از تو كمك و استعانت میجوئیم. یعنی میگوئیم: خدایا من تنها نیستم، من با همه مسلمانهای دیگر هستم. ضمناً انسان، وابستگی و پیوستگی خودش به جامعه اسلامی را در حال عبادت و بندگی اعلام میكند. خدایا، من فرد نیستم، تك نیستم، من عضوم، جزئی از كل و عضوی از پیكر هستم. «ما هستیم، نه من». در دنیای اسلام «من» وجود ندارد «ما» وجود دارد.
7) اقامهگر نماز، اعلام صلح و صفا با همه بندگان صالح خدا میكند. اعلام همزیستی مسالمت آمیز با همه افراد شایسته میكند. در حال نماز میگوید: من با هیچ بنده شایستهای سر جنگ ندارم، چون اگر با بنده شایستهای سر جنگ داشته باشم خود ناشایستهام.
8) در مسأله10402 رساله توضیح المسائل امام (ره) آمده است: مستحب است، كه انسان صبر كند نماز را به جماعت بخواند نماز جماعت، از نماز اوّل وقت فُرادی كه آن را طول بدهند، بهتر میباشد. این سه معیار، حكایتگر از عنایت ویژه به ارتباط جمعی و ارتباط انسانها میباشد، كه جماعت بر تكروی رجحان دارد.
9) برای اتصال قطره به دریا، شارع مقدّس توصیه میكند، زمانی كه جماعت برپا می شود و نمازگزار نمازش را فُرادای خوانده است، دوباره با جماعت خواند.
10) نمازگزارانی كه به بیماری وسواس مبتلا هستند، مرض، آنها را با دوای جماعت حلّ میكند و بدین طریق میفرماید: كسی كه در نماز وسواس دارد و فقط در صورتی كه نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت میشود، باید نماز را با جماعت بخواند.
11) در عید فطر كه شادمانی روزه داران بعد از یك ماه روزه داری فراهم میشود، شارع مبین توصیه میكند، نماز عید را در زمان غیبت امام ـ علیه السّلام ـ به جماعت و به قصد رجاء بخوانند. همین سفارش در عید قربان نیز به چشم میخورد تا پیوند نمازگزاران عید قربان استحكام بیشتری یابد.
12) «یدالله مع الجماعه» بینش فقهی، برای رفع خشكسالی و نزول باران و فرود آمدن رحمت الهی از آسمان، به نماز استسقاء فرمان میدهد تا دل شكسته مردمان، دفع صد بلا كند. گرچه نمازهای مستحبی از جماعت استثناء است، ولی در نماز استسقاء، جماعت را توصیه میكند تا ارتباط دلها را بیشتر با هم پیوند دهد.
13) در بخشنامه فقهی، اصل جماعت است و فُرادی گویی فرع. در صورتی كه نمازگزار به نماز مستحبی اشتغال دارد و از سوی دیگر نماز جماعت برپا شده، در صورتی كه اطمینان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت میرسد، به نماز گزار اجازه داده است نماز را رها كند و برود به دریا بپیوندد و مشغول نماز جماعت شود.
14) فرامین مستحبی، پیرامون اقامه نمازهای واجب به صورت جماعت، ثواب مضاعف به تعداد اینكه، اگر یك نفر به امام جماعت اقتدا كند، هر ركعت از نماز آنان ثواب 150 نماز را دارد و اگر دو نفر اقتدا كنند، هر ركعت ثواب 600 نماز دارد، و یا حاضر نشدن به جماعت، از روی بی اعتنایی جایز نیست، و یا شایسته نیست كه نمازگزار بدون عذر، نماز جماعت را ترك كند. همه و همه، از نقش كاربردی صلوه بر محور ارتباط جمعی، حكایت میكند.
راهکارهای اجرایی انضباط اجتماعی در پرتو نماز
قبل از ارائه راهكارهای اجرایی انضباط اجتماعی، ضروری مینماید پیرامون واژه «انضباط» كنكاشی داشته باشیم.
انضباط از باب انفعال در فرهنگهای لغات به معانی ذیل آمده است:
1ـ سامان گرفتن، خوب نگاه داشته شدن، نظم داشتن.
2ـ سامان پذیری، آراستگی، نظم و ترتیب.
3ـ پیروی كامل از دستورهای نظامی، «دیسیپ لین در زبان فرانسویDISICPLINE» مقابل بی انضباطی (فرهنگ معین)
4ـ پیوستگی (غیاث اللغات)
5ـ نظم و انتظام و ترتیب و درستی، عدم هرج و مرج (ناظم الاطباء)
در اسرار الصلوه ص 491 تألیف حاج میرزا جواد ملكی تبریزی، (ترجمه رضا رجب زاده) آمده است:
حكمت اصلی در تشریع نماز جماعت، اتحاد قلوب مؤمنین در امر خداست. و برای این اتحاد، فواید بسیاری از قوت اسلام و مسلمین و غیر آن، میباشد. گذشته از این، نماز جماعت در تكمیل نفوس، و قوّت آنها، در سیر الی الله و جلب فیوضات الهی، بسیار مؤثر است.
مَثَل اجتماع قلوب، مَثَل اتصال آبهای قلیل به یكدیگر است كه چون به یكدیگر متصّل شوند از صورت آب قلیل خارج شده و كُر میشوند، كه دیگر به اندك نجاستی، طهارتش را از دست نمیدهد.
مسأله نظم، در زندگی یك اصل است و نظم، عامل پیشرفت و بی نظمی، عامل شكست انسانها در طول حیات بوده است.
آدم بینظمی كه،به موقع خود را به ایستگاه راه آهن نرساند لكوموتیو وقطار، از دسترسی او خارج میشود.
داوطلب بی نظمی كه، خود را به جلسه آزمون ورودی دانشگاه به موقع نرساند، از ورود به دانشگاه محروم میگردد.
در سوره ماعون میخوانیم «فویل للمصلین، الذین هم عن صلاتهم ساهون» وای بر نمازگزارانی كه برای نمازشان بینظمند. نه ارزش برای آن قائلند، نه به اوقاتش اهمیّت میدهند، نه اركان و شرائط و آدابش را رعایت میكنند و نماز را از وقت فضیلتش به تأخیر میاندارد. در این پیام وحی تهدید به بیانضباطی را مشاهده میكنیم.
و امّا راهكارهای اجرایی ذیل، تقویت و انسجام انضباط اجتماعی را موجب میشود:
1) وقت شناسی برای برپائی نمازهای یومیه در موعد مقرر و آن هم تأكید بر احراز دخول وقت، در انسان ایجاد نظم میكند.
نقش نیایش در سلامت و آرامش روان
یکی از مهم ترین مسائل دین مبین اسلام توجه به بهداشت جسمانی و روانی است. از دیدگاه آموزه های دینی هیچ انسانی حق ندارد که با انجام کارهای زیان آور و روی آوردن به امور ناشایست، به سلامت جسم و روان خود آسیب وارد کند و یا خود را در معرض هلاکت و نابودی قرار دهد. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «…لاتلقوا بایدیکم الی التّهلکة…؛ با دستان خود، خویشتن را به هلاکت نیندازید…».
نظر به این که مسئله سلامتی و بیماری هم برای فرد و هم برای جامعه از اهم موضوعات بوده، لذا همیشه بشر به دنبال کشف علل و عوامل پیدایش بیماری و راه های پیش گیری از آن بوده است.
هم چنین کشف و تبیین علل بیماری فقط مخصوص انسان های عادی نبوده، بلکه اولیای الهی هم سایر انسان ها را به رعایت و حفظ بهداشت جسم و روان سفارش نموده و به منظور شناسایی و راه های پیشگیری از ابتلا به انواع بیماری های جسمی و روانی راهکارهایی را پیشنهاد داده اند. یکی از این راهبردها بهره گیری از دعا و نیایش است که در این نوشتار به بیان اهمیت و تأثیر آن در سلامت روان و آثار روان شناختی اش خواهیم پرداخت. امید است که مورد توجه و عنایت نیایشگران واقعی قرار گیرد.
اهمیت و جایگاه نیایش
یکی از مهم ترین آموزه های تربیتی مکتب حیات بخش اسلام دعا و نیایش است. دعا همان خواست قلبی است که با زبان درخواست می شود و در واقع رفتاری است که طی آن فرد مستقیماً با خداوند ارتباط برقرار کرده و به راز و نیاز می پردازد. دعا وسیله تقرّب انسان به خداست. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «…ادعونی استجب لکم…؛ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.» هیچ انسانی نیست که گرفتاری و مشکلات در زندگی نداشته باشد. بلاهای روحی همه انسان ها را تهدید می کند و ارتباط با خدا دردها را زایل می کند و باعث آرامش زندگی می شود.
امام صادق(ع) می فرماید: «دعا کن، زیرا شفای همه دردهاست.» انسان در دعا با خدای خود مناجات می کند و از مشکلاتی که زندگی اش را نگران کرده به او پناه می برد. نیایش احساس مذهبی افراد را تقویت نموده و رابطه بین انسان با خدای خویش را مستحکم می سازد. انسان وقتی از دارنده تمام کمالات چیزی را طلب می کند و با او ارتباط برقرار می نماید، احساس لذت و سرور می کند و به عکس وقتی از غیر خدا چیزی درخواست می کند، احساس ذلّت و خواری می کند. این احساس عزّت و لذّت بر سلامت روان تأثیر می گذارد. راز و نیاز از جمله راه های معنوی ـ عاطفی یاری جستن از قدرت بی نهایت خداوند است، زیرا در انسان این گرایش وجود دارد که در سختی و فشار به قدرت و تکیه گاهی رو می آورد و چه قدرت و تکیه گاهی اصیل تر و قابل اعتمادتر از قدرت لایزال الهی که پناهگاه انسان واقع شود؟!
یکی از روان شناسان می گوید: «امروزه یکی از علوم، یعنی روان پزشکی همان چیزهایی را تعلیم می دهد که پیامبران تعلیم می دادند، زیرا روان پزشکان دریافته اند که دعا، نماز و داشتن یک ایمان محکم به دین، نگرانی، تشویش، هیجان و ترس را که موجب بیش تر ناراحتی های ماست، برطرف می کند.»
بنابراین راز و نیاز علاوه بر این که غم و اندوه را زایل می کند، باعث اطمینان قلب و قدرت روحی می شود، زیرا انسان در نهایت به ویژه در وقت اضطراب غالباً با حضور قلب و خلوص نیّت رو به سوی خدا می آورد و با او درد دل می کند، عقده های خویش را بیرون می ریزد و اسرار خود را که در نهان گاهش هست، به زبان می آورد و تنها از او راه چاره و گریز را طلب می نماید و با آه و ناله تقاضای کمک می کند، به دیگر سخن وقتی نیایشگر از ژرفای دل دست به دعا بر می دارد، نوعی شادابی و بهجت و انبساط در درون خود احساس می کند که حاضر نیست با هیچ بهایی آن را از دست بدهد.
دکتر آلکسیس کارل می گوید: «دعا محکم ترین و بالاترین حلّال مشکلات است، تأثیر دعا واقعاً شگفت انگیز است قدرت دعا و نیایش نشانه آزاد شدن انرژی است، همان طور که به کمک تکنیک های علمی انرژی اتمی را آزاد می کنند، با استفاده از قدرت دعا و از طریق شگردهای علمی می توان انرژی معنوی را آزاد ساخت. آثار این قدرت انرژی زا بر بسیاری از مردم آشکار است.»
آثار روان شناختی نیایش
نیایش از نظر روان شناختی آثار متعددی در روح و روان آدمی دارد که در ادامه این نوشتار به بیان برخی از شاخصه های آن خواهیم پرداخت.
1ـ رهایی از تنهایی و بیگانگی:
نیایش انسان را از انزوای درونی بیرون می آورد و به جمع پیوند می دهد. در حقیقت هم نشین شایسته ای است که تنهایی و غربت را به انس و الفت تبدیل می کند. شخصی که در حال دعا و نیایش است، نه تنها خود را بیگانه نمی بیند، بلکه با چشم دل می فهمد که در آن حالات عرفانی، مجموعه جهان هستی با او همنوا هستند، زیرا قرآن کریم می فرماید: «…و ان من شی ءٍ الّا یسبّح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم…؛ هر موجودی تسبیح و حمد خدا را می گوید ولی شما تسبیح آن ها را نمی فهمید.»
نظرات (1)
خیلی ممنون بابت مقاله ی خوبتون.